از نگاه او مرگ فرهنگهای متعددی دارد و در گذر از مرزها، چهره، معنا، زبان و حتی پیکرش قابل تغییر و نوسان است. او در کتاب «معضلها» به مرگ به مثابه معضلی انسانی نگاه میکند و به نقد تاریخ فرهنگی و انسانشناسی مرگ میپردازد. حتی قاطعانهتر، این معضل را به دستگاه فلسفی «مارتین هیدگر» میبرد و آن را ناشی از تحلیلشناسی وجودمندانه به سوی مرگ و هستی میداند و طرح میکند.
این اثر دریدا که به تازگی به همت انتشارات «فرهنگ صبا» و با ترجمه مهشید نونهالی روانه بازار شده است عصر یکشنبه (اول دی) با حضور مترجم اثر و سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم آثاری چون هستی و زمان یادبود ایوب در جهان کافکا، هیدگر و سیاست، سیری در جهان کافکا، نیچه درآمدی به فهم فلسفهورزی و... در سالن همایشهای سرای اهل قلم و با حضور اساتید و دانشجویان و علاقهمندان این حوزه مورد نقد و بررسی قرار گرفت و پیرامون اثر، دیدگاه روشنفکران و فیلسوفان درباره آن و دشواریهای ترجمه، مباحث مختلفی توسط کارشناسان با حاضرین در جلسه مطرح شد.
سیاوش جمادی ابتدای نشست پیرامون مسئله مرگ و حواشی آن گفت: اگر آنچه دریدا درباره مرگ میگوید عقیده خودش باشد و به نوعی شخصی باشد، در این صورت زیاد قابل بررسی نیست اما این مسئله حتما چیزی فراتر از عقیده شخصی است. البته فلاسفه همه مدعی هستند که آنچه میگویند عمومیت دارد حتی نسبیگراترین فلاسفه که به مطلقیت در عقاید خود قائل هستند اگر بگوییم که این دریافت شما یا عقیده شماست به آنها برمیخورد. وی در پاسخ به این سؤال که مسئله مرگ در زمانه ما چه جایگاه و وضعی دارد گفت: ما در وضعیت خاصی هستیم و قبل از هر چیز با وضعیت پیرامون خودمان درگیر هستیم. یکی از نکاتی که دریدا در کتاب «معضلها » مطرح میکند همین مسئله مرگ است.
هیدگر فیلسوفی بزرگ است که نقطه عطف محسوب میشود و فلسفه غرب را تکان میدهد اما بابی را در فلسفه باز میکند بهنام «نااندیشیدهها». مقصود او از این «نااندیشیدهها» این است که نوبت آن رسیده که فلسفه به تفسیر فلسفه و بازخوانی فلسفه و حسابرسی و تسویه حساب با فلاسفه غرب مشغول شود و در واقع این کار از کانت باید شروع شود. اصلا مسئله حد و حدهای حقیقت را اگر بخواهیم از عقیده شخصی دریدا فراتر ببریم باید به صدر مدرنیته رجوع کنیم.
نویسنده کتاب «یادبود ایوب در جهان کافکا» ادامه میدهد: کتاب «معضلها» همان چیزی را که هیدگر بهعنوان نااندیشیدهها طرح میکند دوباره از نو در قالب نااندیشیده نااندیشیدهها بررسی میکند. هیدگر توصیفی دارد درباره مرگ تحت عنوان «هماره از آن منی»- که من به معنای اسمی کلمه آن را ترجمه کردهام- مقصود او این است که مرگ نیابتناپذیر است یعنی کسی به جای دیگری نمیمیرد.
اولین گام در کتاب «معضلها» نوشته دریدا این است که اگر بتوانیم نقلقولها را فارغ از نامها در نظر بگیریم و آنها را بدون گیومه و بدون نام مورد بررسی قرار دهیم، تازه میتوانیم احساس کنیم قدمی و گشایشی در تفکرمان ایجاد شده است. اینکه دریدا یا آدرنو افرادی معتبر و مشهورند و کتاب داشتند پس دهانشان مصدر صدور فتوا و اعتبار است درست نیست. دریدا درباره هیدگر با احترام یاد میکند که بعضا این احترام با اعتراض همراه شده است.
دریدا در عین احترامی که برای هیدگر قائل است از جمله کسانی است که معتقد است هیدگر قسمتهایی را که باید با مخاطبش در میان میگذاشته آن طور که باید مطرح نکرده و در جاهایی اصلا به آنها اشاره نیز نکرده است. قسمتهایی که مانند شکاف در متن دیده میشود و در حقیقت بین مضامین و اندیشهها فاصله ایجاد میکند. مسئله این است که یکی از کارهای دریدا در اصل پیدا کردن شکافهایی است که در این کتاب تمامی هم ندارد.
مترجم کتاب «هیدگر و سیاست» درباره مسئله مرگ در صدر مدرنیته ادامه داد: قبل از دوران مدرن انسان تبعه و رعیت بود. قدرتها وجود داشتند و رعایا زیردست آنها. رعایا خود را از تفکر معاف میدانستند و قدرتها بودند که تعیین میکردند حق چیست و باطل چیست. در آن دوران یک نوع آسودگی وجود داشت. مرگ معبری بود به جهان دیگر. در واقع مرگ به مفهوم معدوم شدن وجود نداشت.
در حقیقت آنچه از نیایشها و مراسم ترحیم امروز برای ما مانده تماما مربوط به دوران پیشامدرن است که در دوران مدرن نیز نفس میکشد. پس هر چه آیین نیایش و ترحیم در مسیحیت هست مربوط به دوران پیشامدرن است.
وی اضافه کرد: سنکا در آغاز دوران مدرن توسط اومانیستها از آرشیو کتابخانهها بیرون میآید و مقالاتش درباره مرگ مورد بررسی قرار میگیرد. مقالات مرگ سنکا توسط انسان مدرن بیرون کشیده میشود برای اینکه مشکلات امروز انسان مدرن را مرتفع کند. در یکی از این مقالات سنکا مینویسد؛ «دوست من تو بردهای؛ برده آدمیان، برده کار، برده زندگی.
آن زندگی که شجاعت مواجه با مرگ در آن نباشد جز بردگی نخواهد بود.» در مقاله دیگری مینویسد؛ «آیا هیچچیز هست که بیارزد به انتظارش نشست؟» و بلافاصله وارد مقوله مرگ میشود و این موضوع را بهعنوان قطعیترین پایان و حقیقت زندگی مطرح میکند و میپرسد: «پس چه تفاوت که کجا ایستادهایم؟» و سرانجام مقالهاش را اینطور تمام میکند: «تنها کاری که برای تو میماند آن است که این پنج روزه را به خیر بگذرانی.»
جمادی مترجم کتاب «متافیزیک چیست؟» در ادامه صحبتهایش درباره مرگ گفت: وقتی که میبینیم مسئله مرگ، مسئلهای بینالاذهانی است، این نتیجه به دست میآید که این مسئله از دایره عقیدهای شخصی خارج میشود. شکسپیر در خودگویه بسیار معروفش میگوید: «مردن، خفتن و شاید خوابیدن و با یک خواب ما خاتمه میدهیم هزاران ضربه طبیعی را...». در این نمایشنامه هملت در مرزی ایستاده بین بودن و نبودن. به سبک دریدا میتوان این جایگاه را فلش زد بین بودن و نبودن و مغاک بین بودن و نبودن در این دوگانه را از یاد نباید برد.
هملت متنی است که ناقوس شک و تزلزل دوران مدرن نسبت به مرزها و حدود حقیقت در آن نواخته میشود. در اینجا که هملت شکوه میکند که؛ «چه کسی تحمل میکند ظلم ظالم و تفرعن متفرعن...» را، او از ستمها و فشارهایی که در پیرامون دارد میگوید و میپرسد: « چه کسی تحمل میکند این همه را وقتی که میتواند با یک خنجر برهنه به زندگیاش خاتمه دهد.» و بعد میگوید: «ترس از سرزمینی که کسی از آن بازنگشته عزم را سست میکند.»
جمادی خاطرنشان کرد: انسان با خرد خودش با خردی که دکارت کشفش کرده قادر است بر همه علوم، نااندیشیدهها و نادانستهها احاطه پیدا کند. این یک طرح است. یعنی این علوم را دور بزند و آنها را احاطه کند. این ادعای اصحاب دایرهالمعارف با دکارت شروع میشود که در تاملات خودش بعد از اینکه همه چیز را مورد شک قرار میدهد میگوید: چیزی است که شکناپذیر است. خودش را به من تحمیل میکند. هیچگونه شکی نمیتوان به آن کرد؛ سماجت میکند و شمشیر شک آن را از پا در نمیآورد و صداش به گوش میرسد. بنابراین این اسم را روی آن میگذارد «فکر میکنم پس هستم» این فکر یک فکرکننده دارد.
فکرکننده همان سوژهای است که سوژه دکارتی نامیده میشود. او بعدها در تاملات بعدیاش به اثبات خدا و دوام نفس میپردازد. پس هر کدام از اصحاب دایرهالمعارف میدانستند که مسئله مرگ ویروس مدرنیته است. همانطور که بهنحوی دریدا در جایی از این کتاب این مسئله را مطرح میکند و از آن با عنوان خط قرمز و نقطه ممنوعیت دوران مدرن نام میبرد. چیزی که باید فراموشش کرد، اقتضای زندگی مدرن است که بلافاصله فکر مرگ را باید دفن کرد.
کانت جملهای دارد تحت این عنوان که «هیوم مرا از خواب جزمیت بیدار کرد» این جمله در دوران مدرن که مدعی گذشت از دگمها هست آیا عجیب نیست. اصلا دوران مدرن در مقابل خشکاندیشی و کلیسا قیام میکند و میخواهد چیزی را که معقول هست بپذیرد و چیزی را که معقول نیست نپذیرد. منظور او از دگماتیسم چیست؟ کانت میگوید: عقلی که دکارت یا دیدرو و... آن را مرجع و مبدا قرار دادند آیا بهخودش - بهخود آن عقل- رسیدگی کردند و حدود ذاتیاش را بررسی کردهاند؟ پس بحث از حد در واقع نقطه عطف متافیزیک غرب است.
کانت میگوید: میخواهم حدود عقل نظری و احکام خبری که چه هست و چه نیست وحدود عقل عملی که حکم میدهد به احکام انشایی که چه باید کرد و چه نباید کرد و نیز حدود امر داوری را درباره امر زیبا که چه چیزی زیبا است و چه چیزی زیبا نیست بررسی کنم. کانت میخواهد در این حوزهها تعیین حدود کند. آیا او از مرگ سخن میگوید؟ بله اما اگر همه آثارش را مطالعه کنید کمتر در آثارش مرگ را میبینید.
مرگ نقطه غایب آثار او است. اما او فیلسوفی نیست که اهل پنهانکاری و ریا کاری باشد. او میگوید: حدود فاهمه و حس ما در حد مشخصی است نه اینکه چیزهایی باشد که عقل نظری امروز نفهمد و فردا بفهمد. عقل نظری بهطور کلی آنچه را که از تجربه حاصل نشده نمیتواند بفهمد و معتقد است اینها همه افسانهبافی است. جمادی در صحبتهایش این سؤال را مطرح کرد که آیا انسان مدرن میتواند نسبت به مرگ بیاعتنا باشد؟ او در پاسخ به این سؤال میگوید: انسان مدرن به تفکر راجع به مرگ نیاز دارد نه برای آن سوی مرگ بلکه برای این سوی مرگ.
ژاک دریدا در کتاب معضلها عمدتا روی همین مسئله مرگ متمرکز میشود و بنابه تاریخچهای که عرض کردم شاید تا حدی روشن شده باشد که ابتدا به ساکن چنین کاری را نکرده و اینطور نبوده که به شیوه رمانتیکها از اجتماع منزوی شده و به یاد مرگ افتاده باشد بلکه مرگ بهعنوان یکی از مسائل مهم در زندگی مدرن مطرح است.
پیشتوانه ژاک دریدا در حقیقت هیدگر است. او مهمترین پشتوانه وی است چرا که هیدگر در کتاب هستی و زمان مسئله مرگ را چنان مطرح میکند که با طرح مرگ در گفتمان سنتی کاری ندارد مقصود از کاری ندارد با انکار میکند یا رد میکند فرق میکند. به هرحال هیدگر کانتی است و در سنت هگلی، نیست. او دنبال بنیاد ماتقدم ازلی و ابدی است یعنی چیزی که انسان مدرن از دست داده است. به هر روی دوران مدرن، دورانی است که انسان مدام دنبال یقین است. دنبال تکیهگاهی است که به جای تکیهگاههای متزلزل شده سابق از آنها استفاده کند و بهره ببرد.
مهشید نونهالی، مترجم کتاب «معضلها» نیز در خاتمه این نشست با اشاره به مشکلات و معضلات برگرداندن متن از فرانسه به فارسی گفت: من این کار را صرفا از دیدگاه تسلط و دانش به فلسفه انجام ندادم یعنی در مواجهه با این دست کتابها مثل خوانندهای که دوست دارد چیزی را یاد بگیرد برخورد کردم. من کتابی فلسفی را به زبان فرانسه خواندم و بعد بهدلیل تسلطم به فرانسه و احاطهای که به زبان فارسی داشتم به اصرار دوستان آن را به فارسی ترجمه کردم.
مشکلات در ترجمه این اثر بیشتر در برگرداندن عبارات و اصطلاحات به فارسی بود نه در مورد فهم مطلب؛ جهت برگرداندن به زبان فارسی. جاهایی وجود دارد که دریدا از واژههایی استفاده کرده که حتی خوانش آنها در زبان فرانسه و فهم و درک آنها مشکل است و در ترجمه نیز دشواریهایی پیدا میشود. دریدا سختنویس است و این سخت نویسیاش را به تأثیر از بلانشو دارد.ممکن است در طول ترجمه کتاب اصلا احتیاج به مراجعه به لغتنامه نبوده باشد اما برگردان عبارات سهل و ممتنع آن سخت و دشوار بوده است.
بازیهای زبانی دریدا مشکلات زیاد و معضلاتی را در ترجمه ایجاد میکند. حتی دریدا خودش در این کتاب از یک جمله ترجمهناپذیر فرانسوی یاد میکند که ترجمه آن به زبانهای دیگر بسیار مشکل بوده و حتی فرانسویزبانان بعد از خوانش آن با مفاهیمی مختلف روبهرو شدهاند.